سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد

ساخت وبلاگ

خوب من،نوشتن برای من فراموش کردن است. فراموش کردن دردها و رنج ها و ناملایماتی که می برم.نوشتن نوعی تخلیه است وقتی که می نویسی یک نفر دیگر هستی و وقتی یک نفر دیگر می شوی کسی می شوی که می خواهی. انگار تمام آرمان هایت را از این کلمات طلب می نمایی. همه ی حقوق پایمال گشته ات را از زندگی، درون الفبا جستجو می کنی. این باری که بر دوش توست بر دوش نوشته هایت رها می کنی.نوشتن نوعی هم بستری ست. درست همان لحظه ی وصف ناپذیر یک لذت وقتی که با هر حرف با باکره ای هم آغوش می شوی و با هر جمله، دنیایی را آبستن احساسی برخاسته از درونت می نمایی. سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد...ادامه مطلب
ما را در سایت سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozashtan بازدید : 4 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 23:36

درخت ها از دور به هاشور می زند که جایی در میان سیاهی ابرها سر در سقف آسمان کرده اند. موهای یک دست سیمی رنگ زن پخش شده در هوا. پشت به ما دارد و سرگرم چیزی است. انگار چیزی را روی زمین جستجو می کند. به اسماعیل می گویم چادر را بیرون درخت ها بزنیم. وقت بالا آمدن ماشین را گذاشته بودیم جایی که جاده را کم سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد...ادامه مطلب
ما را در سایت سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozashtan بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 14:14

پرسیدم: - چقدر لازم داری؟ با خودم گفتم کاش قیمتش عوض شده باشد. -          نهصد و نود و نه دلار گفتم: - آن قدر که گفتی ندارم. -          چقدر داری؟ -          پنج دلار. اسکناس مچاله را گذاشتم روی پیشخان. صاحب مغازه خوب نگاهش کرد. -          همان دیروزی است؟ -          نه، فرق دارد. به کارهایی که می ش سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد...ادامه مطلب
ما را در سایت سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozashtan بازدید : 16 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 14:14

این روز ها (یا تا بوده همین بوده؟) زندگی م روی کاغذ ِ سفید جریان دارد. انگار بی آن نمی توانم به سر برم. یا می توانم و نمی خواهم؟ فکر کردن روی کاغذ. وقتی می خواهم چیزی بنویسم باید پیش تر فکری کنم یا طرحی بزنم حالا روی کاغذ فکر می کنم. قدم زدن توی هوای آزاد یا مثل نشستن و نوشیدن یک فنجان چای دوایم سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد...ادامه مطلب
ما را در سایت سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozashtan بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 14:14

همیشه دلم می خواسته هر از چند گاهی نگاهی به کتابخانه ام بیندازم. دستی بکشم روی کتاب هایی که پیش تر ها خوانده ام و مثلن یکی را که بهم حس خوبی داده از آن میان بیرون بکشم و چند صفحه ای دوباره بخوانم. ریموند کارور باشد یا گراهام گرین، یا بکت یا سارتر کامو یا هر کس دیگر. این روزها اما وقت این کار را پیدا سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد...ادامه مطلب
ما را در سایت سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozashtan بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 14:14

یکی گلوله می‌خورد / قذافی می‌خندد
یکی بازداشت می‌شود / قذافی می‌خندد
یکی بمب می‌افتد در پیراهنش / قذافی می خندد

از ما یک نفر زنده می‌ماند؟

به او بگویید
لبخند قذافی را
از بیلبورد شهر پایین بیاورد.

شعر از عيسي جنيد/ ترجمه‌ علی اسداللهی

+ نوشته شده در  سه شنبه یکم شهریور ۱۳۹۰ساعت 11:47  توسط hamid raya  | 
سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد...
ما را در سایت سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozashtan بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 14:14

سه بار بر خود صلیب کشید. به آن ها گفت: "مرا ببخشید." و کارش را شروع کرد. وقتی به نفر سوم رسید، اشک چهره اش را پوشانده بود. یا شاید هم عرق بود. کشتن کار سختی است. پوست آدم سر می خورد. حتی وقتی تن به شکست می دهد، از خودش دفاع می کند. کارد هم کند بود. دوباره به آن ها گفت: "باید مرا ببخشید."

داستان مرد از مجموعه داستان دشت سوزان - خوان رولفو - ترجمه فرشته مولوی

+ نوشته شده در  دوشنبه سی ام آبان ۱۳۹۰ساعت 1:36  توسط hamid raya  | 
سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد...
ما را در سایت سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozashtan بازدید : 10 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 14:14

هیچی. تنها دوست دارم بدانم هنوز کسی به این‌جور جاها سر می‌زند؟ یا مثل من به یاد گذشته‌های خیلی خیلی دور می‌افتد؟

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۶ساعت 10:53  توسط hamid raya  | 
سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد...
ما را در سایت سال‌ها بعد .. خیلی خیلی بعد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozashtan بازدید : 45 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 14:14